هونجان-زرچشمه

ما را در معرفی بیشتر روستا یاری فرمایید

هونجان-زرچشمه

ما را در معرفی بیشتر روستا یاری فرمایید

غزلسرای بنام در عصر حاضر استاد خسرو احتشامی

امروز با یه پست ویژه در خدمت شما هستم٬ امروز یکی از نام آوران روستای هونجان رو میخوام بهتون معرفی کنم که مایه ی افتخار روستای هونجان و کشور عزیزمون هستش که اکثر  شما ایشون رو میشناسید . خسرو احتشمامی غزل سرای بنام که در غزل سرایی کمتر از شهریار و ... نیست

 

 

برای مشاهده بیشتر موضوع به ادامه مطالب بروید

خسرواحتشامی هونگانی شاعر، نویسنده و پژوهشگر ایرانی در 15 اسفند 1325 شمسی در هونه گان  شهرستان شهرضا  (هونجان) از توابع اصفهان چشم به جهان گشود.

خانواده اش از خوانین طایفه کشکولی کوچک از ایل قشقایی بودند که پانصد سال پیش در آن منطقه اسکان یافتند. وی در دبستان احتشام هوندگان و سپس در دبیرستان ادب اصفهان به تحصیل پرداخت و در سال 1347 دیپلم گرفت. پس از گذراندن سربازی به سال 1350 به هندوستان رفت و در پوناکالج در شهر پونا به تحصیل پرداخت.

به سال 1353 به ایران بازگشت و همان سال ازدواج کرد. سپس تحصیلات خود را در دانشگاه اصفهان ادامه داد و در شهریور 1356 در رشته تاریخ فارغ التحصیل شد.

احتشامی از هفده سالگی با شعر انس گرفت و از 1345 در انجمنهای ادبی اصفهان شرکت کرد.

به سال 1346 نخستین سروده وی در مجله روشنفکر تهران به چاپ رسید. او با سپید و سیاه، بنیاد، آینده، هستی، گلچرخ، کلک، بخارا، فرهنگ اصفهان و دریچه نیز همکاری کرده و مقالاتی در همایش های گوناگون ارائه داده است.

مقالات او در زمینه نقد و بررسی اشعار صائب، نظامی، خواجوی کرمانی و کمال اسماعیل اصفهانی و شناخت و بررسی هنرهای اسلامی ـ ایرانی است.

از آثار او می توان به حماسه در حریر، از مضراب تا محراب درباره زندگی جهانگیرخان قشقایی، چراغان شب باران، خامه خورشید درباره کمال الدین اسماعیل اصفهانی، یاقوت و انارستان، شکوه علوی در تغزل صفوی، زین نقره واژگون، کوچه باغ زلف، اصفهان در شعر صائب تبریزی، امشب صدای تیشه درباره خسرو و شیرین نظامی گنجوی، پنجره های چوبی و افسانه اصفهان آبی اشاره کرد. بیشتر آثار او پس از چاپ نایاب شده است.

در سال 1378 افسانه اصفهان آبی از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد بهترین اثر معرفی شد و جایزه ای به آن تعلق گرفت.

این کتاب مثنوی بلندی درباره 120 تن از بزرگان و هنرمندان اصفهان است.

پاینده باد ایران 

 

 

تعدادی از اشعار زیبای استاد رو براتون می نویسم 

 

«کاج نقره خواب»

 

از دور دست خاطره ها پر کشیده ای

در کوچه باغ کودکی ام سر کشیده ای

 

گیلاس نورسی که به دیوار حسرتم

تصویر گوشواره ای از زر کشیده ای

 

گنجشک ذوقی و ز پریدن، نگاه را

تا ارتفاع سبزصنوبر کشیده ای

 

چون توت مهر، در طبق صبح خواهشم

فریاد نوبرانه مکرر کشیده ای

 

با خوشه تمشک تخیل چه خال ها

در صورت عروسک باور کشیده ای

 

تا عاشقانه از پس پرچین ندزدمت

 شاخ تری شکسته و خنجر کشیده ای

 

بر ماسه ی محبت کاریز آشتی

طرح تمایل از دو کبوتر کشیده ای

 

سنجاقک ظریفی و در جوی آرزو

از پنجه ی نوازش من پرکشیده ای

 

در آسمان آینه سوز صداقتم

با فلس ماهیان گل اختر کشیده ای

 

می بینمت هنوز به یاد گذشته ها

بر لوح یادبود دو پیکر کشیده ای

 

از برف دشت پیری ام ای کاج نقره خواب

 در کوچه باغ کودکی ام سر کشیده ای

 

 

 

«آیینه در ترازو»

 

به باغ پیرهنش خوشه خوشه شب بو داشت

به چشم شب شکنش گله گله آهو داشت

 

ز اشتیاق سفر،آن همیشه فروردین

در آشیانه ی جان یک بغل پرستو داشت

 

نگاه مهر نوازش که سحر می انگیخت

به پشت جنگل مژگان چراغ جادو داشت

 

تلاوت تن او سوره سوره رحمت بود

قداست قد او آیه آیه گیسو داشت

 

زبام شب به خرید ستاره اش می برد

عروس ماه که آیینه در ترازو داشت

 

حلاوت از پر زنبورهای واژه چکید

که شانه شانه گلاب و غزل به کندو داشت

 

به پای بوسی او از سپیده می آمد

سفینه ای که زبال فرشته جارو داشت

 

گذشت و کوچه قدم در قدم به عطر نشست

به باغ پیرهنش خوشه خوشه شب بو داشت

 

 

 

«قرآن کریم»

 

یاس گیسوی تو در کوچه پراکنده شمیم

می خورد بر در و دیوار که مست است نسیم

 

خواب بوسیدن مهتاب پرید از سر آب

که تو را دید و شگفت است صنوبر از سیم

 

رهگذر ماند و غزل خواند و می افشاند،که بود

ماه با پنجره و زلف تو با باد ندیم

 

شیشه ی آه شباویز چو بر بید شکست

یاد آورد مرا لحظه ی میعاد قدیم

 

آن شب از دیده ی اختر شکنت بر مژگان

شوق را آینه می بست زلال تسنیم

 

بر پرندی ز سمن خفتی و واداشت چمن

بوی گل را به نگهباتی آن پاک حریم

 

تا ز آهنگ پر و بال نگردی بیدار

بود بر سبزه ی نوخاسته پروانه مقیم

 

برنیاورد ز ایثار ادب،رود سرود

بر نیامد نفس صبح وش چشمه ز بیم

 

در نگهداری میثاق قسم ها خوردیم

من به آن چشم کبود و تو به قرآن کریم

 

تو سفر کردی و شیدایی از این شهر گریخت

برکه ای خرد به جا ماند ز دریای عظیم

 

غزلم سرزده از باغ تداعی است که دوش

یاس گیسوی تو در کوچه پراکند شمیم

 

 

 

«تجلی»

 

ستاره سینه حریر کبود در بر کن

حلول آینه را در بنفشه باور کن

 

شکفته صبح به فانوس تنگ پیراهن

ز سوز وسوسه،روشن چراغ پیکر کن

 

سپیده تن،افق پرنیان جامه بدر

فضای خلوت میعاد را منور کن

 

برهنگی به تو زیبد که ذات خورشیدی

بتاب و کوکب پرهیز و زهد پرپر کن

 

ز سیل نور کلیمانه ام بخوان در طور

حدیث شعله ی اشراق را مکرر کن

 

توان طاقت عریانی تو در من نیست

نخست باده ی بیهوشیم به ساغر کن

 

مرا بسوز و زخاکسترم برانگیزان

وقوع بر شدن از خاک را مصور کن

 

ولی مخواه چنان بی خودم که شکوه کنم

ستاره سینه!حریر کبود در بر کن

 

 

 

«دمشقی»

 

پری پیکران خوش اندام شامی


چه کردند با خسرو احتشامی

 

شکر ریز تر از غزلهای سعدی

دل انگیزتر از کلام نظامی

 

سپردیم خاطر، به گلهای سوری

که بلبل ندارد، غم نیکنامی

 

دل از سینه ی آریایی نژادان

ربودند گیسو طلایان سامی

 

دمشق است و شبهای عشق است و مستی

شب می، شب عطر دارالسٌلامی

 

شب گل، شب زن ، شب تو ،شب من

شب رقص مرمر به شولای شامی

 

شب شعله ی ناز و خورشید چیدن

شب شرقی شعر و شیرین کلامی

 

شب ابر و ابریشم و ماه ومخمل

شب آب و آیینه و خوش خرامی

 

تراش تنی، تیشه می زد به تقوا

قیام قدی ، خنده بر تلخکامی

 

در این شهر،سر می نهد پای خوبان

اگر شیخ اکبر،اگر احتشامی

 

«گل می‌کند آتش، گر می‌کشد باروت

بر دوش مادرها گهواره‌ها تابوت!

پروانه‌ها پرپر، در شعله خاکستر

آغوش دشت و در، داغ کویر لوت

با دودی از فسفر پیراهن شب پُر

بر خشت بی‌آجر، خون دکمه‌ یاقوت

موسی ببین اکنون از قله‌ صهیون

سیلابه‌ افسون، سحرابه‌ هاروت

بفکن عصایت را، چوب خدایت را

زین سامری بشکن گوساله‌ فرتوت

از یاد رفت آسان الواح ده فرمان

بنشسته بر یک خوان فرعون با طاغوت

از خنجر قابیل‌، در گل نهان هابیل

کو شاخه‌ زیتون؟ زیبنده‌ ناسوت

کار جهان قال است، کور و کر و لال است

سوداگران ساکت! مرگ‌آوران مبهوت!

قرآن نمی‌میرد، نقصان نمی‌گیرد

این چلچراغ عرش، این کوکب لاهوت

در شهر بی‌تکریم، مردن به از تسلیم

امروز اگر غزه... فردا اگر بیروت...» 
 


آثار:

١- از مضراب تا محراب / انتشارات بهینه 1370
2ـ افسانه اصفهان ابی / شرکت آتروپات 1377
3ـ امشب صدای تیشه / انتشارات پرستش 1373
4ـ باغهای چوبی / سازمان رفاهی تفریحی شهرداری اصفهان 1377
5 ـ در کوچه باغ زلف / کتابسرا 1368.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
دوست دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام بسیارخوب ممنون

دوست دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:43 ب.ظ

سلام ممنون از مطلب باارزش ومفیدتون

فریبا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ب.ظ http://http://eshgh-e-javdaneh.persianblog.ir/

سلام عالی بود
از اینکه دانشجوی استاد احتشامی هستم خیلی خوشحالم
کلاسشون یکی از بهترین کلاساست
مرسی ک شعراشونو گذاشتید
مشالا تو عکسی ک گذاشتید استاد جوونن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد